ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

مقایسه کردن

كمي زمان ميبره  هر مادري ياد بگيره كه نبايد بچه اش رو با سايرين مقايسه كنه و براي بچه اش شخصيتي منحصر به فرد قايل بشه كه قياسش با ديگر بچه ها معنايي نداره. منم از اون دست مادرها بودم كه اوايل ملیکا رو با ديگران مقايسه مي كردم. از جلو بودنش در برخي موارد حسابي ذوق مي كردم و از عقب بودنش تو بعضي كارها خيلي غصه مي خوردم. ولي الان ديگه حسابي با روحيات و توانايي هاش اشنا شدم و فهميدم كه شخصيتي منحصر به خودش داره. اخلاق، رفتار و توانايي هايي مخصوص كه دليلي نداره ديگران هم اونا رو داشته باشند و بالعكس. بچه ها بالاخره دير يا زود همه به نقطه اي مي رسند كه راه مي افتند و حرف مي زنند و غذا مي خورند و ... و يك عمر مجبور شبانه روز اين كارها رو تك...
10 خرداد 1391

توانایی ها علاقه مندی ها در یک سال ده روز

سلام مامانی این روزا خیلی اذیت می کنی و از صبح تا شب من باید دنبالت باشم تا کار خطرناکی نکنی دیروز صبح دانشگاه کلاس داشتم بعدش هم رفتم خرید واسه روز مرد واسه مردهایه زندگیم (بابایی و بابا جون و پدرشوشو) که البته هنوز واسه بابا جون چیزی نگرفتم . بعد اومدم خونه که خاله ستاره پیشت بود و بعد خاله سمانه هم اومد و بعد نهار رفتن بابایی هم رفت سر کار و من و تو از 4بعدازظهر تا 12 شب تنها بودیم و تو حسابی منو اذیت کردی به حدی که یک بار اشکم رو در اوردی این روزا واسه خاطر شیطنتهایه تو وقت نمی کنم بیام بنویسم الان هم تو خوابی و من تونستم بیام. می خوام از شیطنتهایه تو بنویسم از کارهایی که تو یک سال ده روزگی انجام می دی: جدیدا با انگشت اشاره ات به صور...
10 خرداد 1391

شب ارزوها

بعضی از روزها و شبهایی وجود دارن که پیش خدا خیلی عزیزن و برای ما انسانها بزرگ و پر برکت.شب آرزوها یا همون لیله الرغائب هم یکی از همون شبهاست.حیفه که این شبها رو از دست بدیم شاید این آخرین شبیه که میتونیم آرزوهامونو بکنیم.بعضی از دعاها برای خودمون و خانواده هامون هستن و بعضی دیگه برای همه مردم.میگن خدا دعای اونایی رو زودتر قبول میکنه که دعاهاشون از روی خودخواهی نباشه.همه رو با هم دعا کنن و خودشونو هم در بین همه قرار بدن.از خدا خجالت نکشین و هرچی تو دلتونه بریزین بیرون.بگین هر چی که دلتون میخواد.آخه خدا خیلی بزرگتر از اونیه که ما فکر میکنیم.اونقدر بزرگ و مهربونه که حتی در تصور ما هم نمیگنجه. خدا جون خودت بهتر از هرکسی میدونی تو دلم...
4 خرداد 1391

این روزام

این روزام.............. این روزام پر شده از لحظه هایی که عاشقانه دوسشون دارم . لحظه های با تو بودن لحظه هایی که دونه دونش پر شده با خنده های تو با گریه هات با حرف زدنهات اونم به شیوه خودت به هم ریختن خونه . جابه جا کردن وسایل کابینت. رقصیدنات وااااای الهی من قربونه اون دستات برم پشت پرده ها قایم شدنات . که عاشقونه دوسشون دارم    .................   ...
4 خرداد 1391

توانایی هایه ملیکا در یک سالگی

الو الو کردن رو با مهارت بیشتری : گوشی تلفن رو بر میداری و چنان با گوشی حرف می زنی که انگاری کسی پشته خطه . انگار می خوای ادای من و در اری. چه بدونم مادر.؟ اگه گوشیم دم دستت نباشه با دستت این کارو میکنی یا هر وسیله ای که به دست بیاد دستت و می بری دم گوشت و به زبون خودت حرف می زنی  . الهی قربونت برم نفسم معنی کلمه بده رو میفهمی: هر چیزی تو دستت باشه وقتی مامی میگه بده فوری می زاری کف دست مامان .  مامانیم بهت میگه مرسی عزیزم ایشالله بزرگ بشی یا بقول خودمون ایقد بشی یعنی وقتی اون چیزی رو که به من دادی  می برمش بالا و می گم اینقد بزرگ بشی . آفرین دختر حرف کوش کن مامان بای بای کردن اله...
4 خرداد 1391

ملیکا خونه مامان جونه

سلام الان که دارم واست می نویسم تو خونه ی مامان جون اینا هستی اخه امشب مامان جون با خاله ستاره اومدن خونه ی ما و تو رو با خودشون بردن اونا تو رو خیلی دوست دارن و اگه یه روز تو رو نبینن دلشون واست تنگ می شه و حتما باید ببیننت و امروز چون من تو خونه کار داشتم و نرفتم اونجا  اونا اومدن و تو رو بردن ههههههه من هم از نبود تو حسابی استفاده کردم و تمام کارهایه عق افتاده ام رو انجام دادن تازه با خیال راحت حموم رفتم وای چه کیفی می ده (شوخی کردم دخترم)    
3 خرداد 1391

برایه دخترم می نویسم

الان که دارم برایت می نویسم ساعت20/11 روز 3 خرداد می باشدو الان 1 سال 6 روزت هست و ارام و معصوم خوابیده ای تو زیباترین خواب دنیا رو داری وقتی چشمانت روی هم هست و تو اهسته می خندی پیش خودم می گم حتما فرشته ها در خواب تو هستن چقدر زیباست این تعبیر . وقتی معصومانه خوابی و هرزگاهی نیم نگاهی به من می کنی و مطمئن می شی من کنارت هستم و ارام می خوابی عمیقا معنای واقعی مادر بودن را حس می کنم و از اینکه اینقدر بهم وابسته هستی احساسارزشمندی می کنم ای خدایه مهربون هر بار که به هدیه ی زیبایت می نگرم با خودم می گن یعنی من لیاقت این همه خوبی رو دارم ای خدایه من تو بزرگی و بسیار بخشنده تو به من و جواد میوه ای از بهشتت رو هدیه کردی...
3 خرداد 1391