ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

پنجمین و ششمین دندون ملیکا

سلام الان یک هفته ای هست که پنجمین و ششمین دندون ملیکا هم رو نمایی کرد . ٢ تا دندون جلوی ملیکا ترتیب دندون در اوردن ملیکا: ابتدا دو تا دندون جلو فک پایین در ماه ٩ دو تا دندون نیش ودر ماه ١٠ دو تا دندون جلو فک بالا جالبیش به اینه که دو تا دوتا دندون در می اری ...
19 فروردين 1391

شیطنت هایه ملیکا در 10 ماه و نیم

وای چه قدر روزها زود می گذرنند و تو داری بزرگ میشی . با تلاشی که برای راه رفتن می کنی من حدس می زنم که زودتر از تولد یک سالگی ات راه می افتی. الان دیگه همه جا رو می گیری و می ایستی و دستهات رو به در و دیوار می گیری و راه میروی  تقریبا هر جا بخواهی بروی می تونی  نميدوني چقدر بلا شدي عزيزم و چه كاراي قشنگي ميكني و دل من و بابايي  رو آب ميكني .   خب دخمل گلم خيلي وقته نرسيدم بيام برات چيزي بنويسم و يا عكس بذارم به خاطر اينكه اولا سفر بودیم  دوما خیلی شیطون شدی ونمیزاری بیام پای لب تاب خیلی وروجک شدی مامانی عزيزم الان كاملا دستت رو نگه ميداري به ميز و خيلي تند راه ميري و دنبال ما مياي هر جا هم...
19 فروردين 1391

کارهایه جدید ملیکا در 10 ماه و نیم

سلام عسلی مامان راستی دیگه دس دسی میکنی و حسابی رقص بلد شدی و با شنیدن اهنگ چنان به ذوق می ایی که دلم می خواد بوسه بارونت کنم  تو هی دستات رو تکون می دی و با لبخند زیبایی به من نگاه می کنی و شروع به رقصیدن می کنی  البته خیلی وقته این کار رو یاد گرفتی عاشق اینی که بلند شی وایستی دستتو میذاری روی میز یا مبل و نیم خیز میشی و بلند می شی و با کمک میز و مبل راه میری و دور تا دور میز حرکت می کنی و بیشتر دوست داری یه چیزی هم با دستات بگیری و دور میز راه بری و هی بشینی و یه چیزی از زمین برداری و دوباره شروع کنی خیلی دوست داری بلند بشی و راه بردی و الان دوسه روزی هست که حدود چند ثانیه می تونی تنهایی بایستی ولی می ترسی و خودتو تو بغ...
19 فروردين 1391

ما برگشتیم

سلام عسلی مامان بالاخره بعد از دو هفته برگشتیم وای چقدر خونه خوبه وای چقدر خسته شدیم ولی خوش گذشت . حالا می خوام از خاطرات سفر ملیکا خانم بگم : دو سه روز اول خیلی اذیت کرد و نا ارومی می کرد مخصوصا شبا خیلی اذیت می کرد و تا صبح خواب نمی رفت و می خواست بغل بشه  راستش از اینکه بدون بابا جواد رفته بودم حسابی پشیمون شده بودم  تا اینکه بابایی 5 ام عید اومد باورتون نمی شه ولی از همون روز ملیکا خیلی بهتر شد و اصلا اذیت نمی کرد و هی بابایی می گفت این همون دختری هست که تو می گی اذیت می کنه اینکه خیلی ارومه و من هر چی می گفتم باور نمی کرد انگاری ملیکا حسابی دلش به بابایی تنگ شده بود که بهونه گیری می کرد در هر صورت با اومدن بابایی دیگه م...
17 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام دوستایه عزیزم امیدوارم حال همتون خوب باشه و از این هوایه خوب بهاری نهایت لذت رو ببرید. به امید خدا امروز بعد از ظهر عازم سفر هستیم و ممکنه نتونم بیام خاطرات تک دخترم ملیکا رو براتون بنویسم انشالله بعد سفر یه عالمه عکس و مطالب و خاطرات جدید رو می نویسم تو این چند روز که من نیستم لطفا بهم سر بزنید و با نظرات دلگرم کننده تان من و دخترم رو شاد کنید . این گلها تقدیم تمام نی نی ها و مامان باباهای گلشون   ...
2 فروردين 1391

دومین مسافرت ملیکا

سلام دیروز که اول عید بود اولین جایی که رفتیم خونه مامان جون بود از اونجا رفتیم خونه بابا بزرگ خودم و از اوجا رفتیم خونه عمه عذری و بعد واسه شام رفتیم خونه یکی از دوستایه بابایی امروز دومه عیده و من و ملیکا قراره با مامان جون اینا و خاله سمانه بریم کرج واسه عقد الهام(خاله ی من) ولی باباجواد به خاطره کارش نمی تونه بیاد و ما باید بدون اون بریم این اولین باری هست که می خوام بابا جوادو تنها بزارم و بدون اون به مسافرت برم واسه همین زیاد خوشحال نیستم و همش به بابایی فکر می کنم که چی می خوره چکار می کنه و ... اصلا دلم نمیاد تنهاش بزارم ولی باید برم چون  خاله الهام ازم توقع داره و اگه نرم خیلی ناراحت می شه کاشکی بابا جواد هم همرام...
2 فروردين 1391

عیدتون مبارک

عیدتون مبارک امسال 8 و 44 دقیقه و 27 ثانیه صبح سه شنبه، سال شمسی تحویل می شود. یك نفس عمیق اگر بكشیم، نیمی از نفس ما می افتد سال 90 و نیم دیگرش سال 91! چیز قشنگی است؛ یك نفس در 2 سال! نفسی كه هم هوای 90 را تجربه كند و هم حال و هوای 91 را! نفسی كه نیم آن در زمستان باشد و نیم دیگرش در بهار و اوجش، لحظه سال تحویل!   تو سال 90 اتفاقایه خیلی خوبی واسم افتاده اولیش حضور دختر نازم که با وجودش خوشبختی من و باباشو چندین برابر کرد دوما تونستم تو این سال دفاعیه خود رو با موفقیت ارئه دهم سوما تونستم تو دانشگاه تدریس کنم که ارزویه چندین ساله یه من بوده و ... در کل سال خیلی خوبی بوده ساعات کمی تا پایان سال ۱۳٩٠  فا...
1 فروردين 1391