ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

شب احیا

سلام کوچولویه مامان امشب شب 21 ماه رمضان هست و من و بابایی امشب قرار بریم مسجد  تو رو هم می بریم خدا کنه مامانی رو اذیت نکنی الهی دورت بگردم پارسال  تو این شب ها از خدا تورو می خواستم وخدای مهربون جوابم داد درست روز عید فطر متوجه شدم باردارم و با توکل به خدا این 9 ماه گذشت و تو بدنیا اومدی امشب می خوام برم از خدا بابت این هدیه زیبا تشکر کنم و بگم:  خداااااااااااااایا شکرت
30 مرداد 1390

عسلم 3 ماهگیت مبارک

ملیکای مامان 3 ماهگیت مبارک   امروملیکای مامان  3ماهش تموم شد و وارد ماه چهارم  از زندگی میشه . ایشااله همیشه سالم و خندون باشی یکی یه دونه مامان و بابا...  عسل مامان 3 ماهگیت مبااااااااااااااارک     ...
28 مرداد 1390

لحظه هایه بیاد موندنی

بعضی از تصاویر هستند که تو زندگی ما آدمها هیچ وقت از ذهن پاک نمیشن ...منم توی ذهنم از این تصاویر کم ندارم ...اما تصاویری که این روزها جلوی چشمهام رژه میرن شیرینن و خواستنی... یکی از این تصاویر مربوط به زمانیه که برای بار اول در آغوشم گذاشتنت  و تنها خدا می دونه که چه حسی بود.... بارها سعی کردم برای بقیه توضیح بدم اما می دونم که نتونستم حس واقعیم رو منتقل کنم.... یاد اون صورت سفید و نرم  که میوفتم قندی توی این دل آب می شه که شیرینیش رو تا قبل ازاین نچشیده بودم... تصویر دیگه تصویر شیر خوردنهای شبانه ست....شبها میشی ماهی کوچیک  اتاقمون...ماهیی که به دنبال خوردن شیر دهنش رو باز و بسته می کنه...اونقدر &nb...
27 مرداد 1390

عکس های دو ماهگی ملیکای مامان

عسلم به چی می خندی..............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   این مال وقتیه که از حموم اومدی بیرون الهی دورت بگردم      جووووووووووووووووووووون بخورمت      بابا جواد می گه این لباس خیلی بهت میاد چه خوشکل شدی     دوستت داریم ملیکاااااااااااااااااااااااااااااااااااا     دخمل گلم ببین چه دست کوچولویی داشتی وقتی دو ماهت بوده الهی........................     مامانی تو این عکس تو داشتی خیلی اذیت می کردی و من با پتوت بستمت که اروم شدی       ...
27 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام عسلم ملیکای مامان دو سه روز هست اینجا هوا خیلی گرم شده و تو زیر گردنت عرق سوز شده اخه هنوز خوب گردن نگرفتی و یه کم هم چاق شدی منم از صبح تا شب حواسم بهته تا بهتر بشی اصلا از خونه بیرون نمی برمت  همش کنارت می شینم و گردنت رو با اب و اب ختمی و .... می شورم دیشب مامان جون با دو تا خاله هات اومده بودن تو رو ببینن خیلی دوستت  دارن اخه تو نوه ی اولی و تنها نوه ای یه روز که نرم خونه شون میان خونه ی ما تا ببیننت خوشبحالت ملیکای مامان همه دوستت دارن ومن و بابا از همه بیشتر از خدا می خوام دخمل عسل منو زود زود  خوب کنه تا خیالم راحت بشه تا ببیننت ...
27 مرداد 1390

بدون عنوان

واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی جیگرتو بخورم دخمله نازم   جوووووووووووووووووووووونم عسلم ...
26 مرداد 1390

عشق مامان

سلام کوچولویه خودم اینم عکسای ملیکایه مامان وقتی تازه بدنیا اومده بود الهی قربونت برم ......................... ...
26 مرداد 1390