ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

دفاع کردم هوراااااااااااا

دفاع کردم هوراااااااا بالاخره تموم شد بعد از مدتها میتونم یه پست با خیال راحت بزارم..هنوز باورم نمیشه دفاع کردم...تو این مدت خیلی سختی کشیدم..خیلی زیاد..در واقع هممون خیلی اذیت شدیم...جواد....مامانم......بابم.......و ابجیام خدای را سپاس می‌گویم که بر این بنده حقیر منت نهاد تا بتوانم از پایان نامه خود با نمره عالی دفاع کنم... هر وقت یادم می‌افته که دفاع کردم، هزار بار خدا رو شکر می‌کنم. بالاخره در تاریخ ٢٩بهمن90 طلسم پایان نامه شکست و موفق شدم دفاع کنم. از 1٩ نمره، نمره ٥/١٨ رو گرفتم و ١ نمره بعدی هم منوط به ارائه مقاله در نشریات علمی پژوهشی شد... فکر نمی‌کنم وقت کنم مقاله ارائه بدم. باید به نمر...
30 بهمن 1390

7 ماهگیت مبارک

٨ماهگیت مبارک دخترم   ٨ماهگيت مبارك فندق مامانی دختر عسلم امروز وارد 8 ماهگی شد دخترم عسلم نازکم  داري بزرگ ميشي خيلي چيزها را كم كم داري ياد ميگيري مثل: این روزا حسابی شیطون شدی و تند تند  می خزی و خودت رو به هر جا دلت خواست می رسونی   بدون كمك كسي مي نشيني پا هات را خيلي دوست داري با ديدنشون يه عالمه ذوق ميكني   وابستگيت به مامان و بابا زياد شده  از کنارت که  بلند  ميشم گريه ميكنی تا  بغلت كنم الکی الکی جیغ می زنی و می خندی مخصوصا اگه منم همراهیت کنم به موبايل موسيقي خيلي علاقه داري مخصوصا گوشی تلفن و دوست داری بدم دستت و تو به صدایی ک...
28 بهمن 1390

بدون عنوان

خدایا کمکم کن فردا از امتحانم سر بلند بیرون بیام خدایا می دونم بنده ی خوبی واست نیستم ولی با کمال پر رویی ازت می خوام فردا موفق بشم الهی امین
28 بهمن 1390

بدون عنوان

جواد جان دوستت دارم ملیکا دختر زیبای من از اینکه با امدنت خوشبختی منو چند برابر کردی ممنونم دوستتان دارم ...
23 بهمن 1390

بدون عنوان

سلام عسل مامان ماه به ماه میگذره و بزرگتر میشی و لباسهات برات کوچکتر میشه و تو دل مامانت قند آب میشه که دخترکش داره خانم میشه . یه خانم فعلا کوچک البته اینو بدون که هر چی بزرگتر بشی فکر نکن در نظر من دیگه  بزرگ شدی من خیالم راحت میشه ها نه ! اینو بدون که هر چه بزرگتر بشی فکر و ذهن من بیشتر مشغول مراقبت از تو و تربیت تو میشود . امیدوارم که بتوانم مربی خوبی از لحاظ تربیتی و اخلاقی برای تو باشم . من تمام سعی و تلاش خودم را خواهم کرد تا روزی که در توانم باشد از تو مراقبت خواهم کرد و تمام آنچه از پدر و مادر خود آموخته ام را به تو یاد خواهم داد و امیدوارم که در این راه موفق و سربلند باشم . و اما از تربیت از اینها که ...
21 بهمن 1390

لالایی که من واسه ملیکا زیاد می خوانم

ابنم یه لالایی خاطره انگیز گنجشک لالا... سنجاب لالا...آمد دوباره مهتاب  لالا... لالا لالا لالایی... لا لا لالایی....لالا لالا لالایی... لا لا لالایی.... گل زود خوابید مثل همیشه    قورباغه ساکت خوابیده بیشه     گل زود خوابید مثل همیشه   قورباغه ساکت خوابیده بیشه   لالا لالا لالایی... لا لا لالایی....لالا لالا لالایی... لا لا لالایی.... جنگل لالا لالا برکه لا لالا... شب برهمه خوش تا صبح فردا     شب بر همه خوش تا صبح فردا لالا لالا لالایی... لا لا لالایی....لالا لالا لالایی... لا لا لالایی.... ...
18 بهمن 1390

بدون عنوان

سلام قشنگم ببخش که مامانی یه کم با تاخیر خاطراتت رو می نویسه اخه خیلی کار داره . مامانی قول میده وقتی کارش تموم شد فقط واسه تو باشه و هر روز خاطراتت رو بنویسه . دیشب عروسی دعوت بودیم عروسی یکی از اشناهایه بابایی نمی دونستم برم یا نه اخه هوا خیلی سرد بود و من می ترسیدم خدایی نکرده سرما بخوری واسه همین می خواستم نرم ولی چون دیدم عمه هات هم دارن میان خوشحال شدم که تو عروسی تنها نیستم و کسی هست که تو نگهداری تو کمکم کنه واسه همین  با عمه عذری رفتیم عروسی همه اشناها بودن  دیشب تو من و خیلی اذیت کردی همش بغلم بودی و هر کی تو رو ناز می کرد و می خواست باهات بازی کنه می زدی زیره گریه از همه غریبی می کردی نمی دونم چرا اینجوری شده ...
18 بهمن 1390

عکسهای جدید

سلام ملیکا وقتی از حموم اومده بود بیرون اینم عزیزه مامانی فدات بشم اینم کوچولو ترین  کفش ملیکا تو این عکس درست ٨ماه و ٨ روز و ٨ ساعتش هست   ...
8 بهمن 1390

امروز تولد منه .....

امروز تولد منه... شانس خوبیست در   زمستان به دنیا آمدن مانند تمام روزهای دیگر و عاشق در  دنیا آمدن، زیستن با تمام مشکلات و با اجازه خداوند تا روز نهایی ماندن و…  دوباره هفت بهمن امد تا من به این فکر کنم که یکسال دیگر به عمرم اضافه شده و روزها و ماهها و سالها پی در پی از جلوی چشمم گذشته اند ... نمی دونم تا تولد اینده ام زنده ام یا ...خوشحالم یا ...خوشبختم یا ... خدا داند ... اما الان زنده ام به امید روز های بهتر ....  روز تولد من آنچنان اتفاق خاصی نیافتاده است. زندگی همچنان جریان دارد و هر کس دنبال دغدغه‌هایش می‌دود.  روز مرگ من نیز یک روز عادی خواهد بود. مثل ه...
7 بهمن 1390

همینجوری

سلام ملیکا تو این لحظه 8 ماه 8 روز 8 ساعتش شده همین الان اومدم تو وبلاگش دیدم بالا واسه سنش اینو نوشته خیلی خوشم اومد و تو وبلاگ اوردمش ...
5 بهمن 1390