وقتی برای اولین بار ....
دختر عزیزم یادش بخیر پارسال محرم تو در وجودم بودی من از خدا خواستم سالم باشی و نذر کردم تو را به مراسم 6 ماهه امام حسین ببرم و حال تو در اغوشمی و دوباره محرم شد . پارسال این روزها هنوز به دنیا نیامده بودی. چه روزهایی گذشت. چه روزهای سخت و آرام. چه روزهای پر درد و بی درد. چه روزهای پر استرس و بدون استرس. چه روزهای شیرینی. پارسال تو در وجودم بودی و امسال در بغلم . ولی هنوز در وجودمی. درون قلبم. چه روزهای پر از انتظاری بود. تا روزی که در بیمارستان دیدمت. برای اولین بار. با چشمانی خواب آلود که سعی میکردم بر خواب غلبه کنم تا یک لحظه از دیدنت را از دست ندهم. نمیخوابیدم و میبوییدم و میبوسیدمت. در کنارم گرفتمت. با تو بودم و فقط با تو. با تو ک...
نویسنده :
مامان
1:49